حوزه ارزهای دیجیتال مثل هر زمینه دیگر، دارای نکات مثبت و البته منفی میباشد. با این وجود، ما ناخودآگاه علاقه داریم که آیندهای فوق العاده برای فناوری بلاک چین و ارزهای دیجیتال آرزو کنیم؛ آیندهای که هیچ مشکل و نقصانی در آن نمیباشد. حساب کاربری وانالی (Vanalli) در مدیوم که یکی از نویسندگان برجسته در زمینه ارزهای دیجیتال بشمار میرود، سعی داشته است با انتشار مقالهای جنبههای منفی این زمینه را برای ما بیان کند. ترجمه این مطلب را در ادامه خواهید خواند.
زرین اکسچنج همیشه در سعی برای کمک شما عزیزان بوده بنابراین تمام مطالب زیر نظر شخصی نویسنده میباشد و زرین اکسچنج محتوای این مطلب رد یا تأیید نخواهد کرد.
آن دوران که فعالیت تماموقت در حوزه ارزهای دیجیتال را تازه شروع کرده بودم، تصور این بود چیزی بهتر و فوقالعادهتر از آن وجود نخواهد داشت. حس خوبی داشتم از اینکه من هم تکه ای از پازلی هستم که قرار است در پایان امور مالی سنتی را کنار زده و خودرا نشان دهد. زنده باد بیت کوین! مرده باد بانکدارها!
ولی بعد از چند سال کارکردن در این فضا، تنها دلم میخواست از آن خارج گردم و البته این کار را هم انجام دادم.
زمینه ارزهای دیجیتال آشفته و درهمبرهم میباشد و باید حقیقت آن را بررسی نمود. چه چیزی به من توان میدهد که کل این فضا را به چالش بکشم و از آن انتقاد داشته باشم؟ نمیدانم، تنها میدانم که حقیقت باید بازگو شود. در آن دوران برای شرکتی به نام لیکویید (Liquid) فعالیت میکردم که در زمینه ارزهای دیجیتال فعالیت داشت. همان زمان باورهای شخصیام بوجود آمدند؛ البته در این مقاله دوست ندارم زیاد درخصوص این شرکت صحبت کنم، بیشتر قصد دارم درخصو کلیت حوزه کریپتو حرف بزنم و اگر علاقه داشتید میتوانید دیدگاههایتان را در این خصوص مطرح نمایید.
تقریباً تمام پروژههای ارز دیجیتال مزخرف میباشند و شکست خواهند خورد
آن روزهای اول اگر فردی میگفت بیشتر پروژههای زمینه ارز دیجیتال با شکست روبرو خواهند شد ، باور نمیکردم. ولی در اشتباه کامل بودم.
راستش را بخواهید تعداد پروژههایی که شکستشان را به چشمم مشاهده کردم از دستم در رفته است. بعضی از آنها کاملاً بیسروصدا به کارشان خاتمه دادند، در حالی که تیمهایشان امیدوار بودند هیچکس متوجه نگردد. یکی از پروژههایی که از نزدیک غعالیتش را دنبال میکردم، بلاککس (Blockex) بود. بلاککس یک صرافی ارزهای دیجیتال بود که روی عرضههای نخستین سکه (ICO) تمرکز کرده بود. یک توکن با نشانِ داکست (DAXT) اجاز دسترسی به این عرضههای نخستین را فراهم مینمود، حال آنکه در خود پلتفرم، معاملات عادی جفتارزها صورت میگرفت.
در دورانی در سال ۲۰۱۸، بلاککس محصولی عالی محسوب میشد و بازار آن شدیدا شلوغ بود. اینفلوئنسرهای فعال در زمینه کریپتو، بهشدت برای این پروژه بازار را داغ میکردند. بلاککس ۲۴ میلیون دلار در عرضه نسختین خودش سرمایه بدست آورد؛ هرچند در انتها ، بعد از اینکه یک سرمایهگذار پولش را پرداخت نکرد، تنها تقریبا ۵.۵ میلیون پوند استرلینگ (معادل ۷ میلیون دلار) به آن ها رسید. این پروژه به دشواری موفق شد قسر در برود و آخرین چیزی که از آن شنیدیم این بود که بدون شلوغی به فعالیت خود پایان داد. ارزش توکن آنها هم که در عرضه نخستین به قیمت یک یورو فروخته میشد، تقریباً به صفر رسید. آخرین قیمتی که در کوینمارکتکپ برای این توکن ثبت شده است، ۰.۰۰۰۶۹ دلار میباشد.
پروژه دیگری که در آغاز فعالیت خود توجه زیادی به آن داشتم، آترشیپ (Authorship) بود. پروژهای بهظاهر پرسود که آن را با هدف حمایت از نویسندگانبرنامه ریزی شده بود. این پروژه در پایان ۴ میلیون دلار جهت ایجاد یک پلتفرم نشر دیجیتال غیرمتمرکز جذب نمود و بعد از آن به کارش خاتمه داد. بنیانگذاران آن، نولان وارفلد (Nolan Warfield) و پیتر کومان (Petre Coman)، بهناگاه متوجه شدند که اشتباهی بزرگ مرتکب شدهاند و پروژه را رها نمودند. چیزی که آنها برنامه یرزی کرده بودند چیزی فراتر از یک فروشگاه کتاب الکترونیکی عادی نبود. سپس آن را به یک سرمایهگذار چینی فروختند که او هم موفق نشد با آن فعالیت بخصوصی انجام دهد و طبیعتاً ارزش این توکن هم به صفر نزول پیدا کرد.
اجازه دهید یک مثال دیگر را هم معرفی نمایم؛ پروژهای بود به اسم آیپی چین (IP Chain) که من امر بازاریابی آن را بر عهده داشتم. این پروژه بعدها با اسم تجاری والتیتیود (Vaultitude) به فعالیتش ادامه داد. این مرتبه یک تاجر اتریشی به اسم دومینیک ثور (Dominik Thor) آن را مدیریت میکرد که البته مدیرعامل یک شرکت محصولات آرایشی بهداشتی به اسم تومارولبز (tomorrowlabs) هم میباشد. آن دوران که دومینیک را بهشکل آنلاین ملاقات کردم، او سعی داشت تا پیش از عرضه نخستین ، برای پروژهاش یک تیم دت و پا کند. در آن زمان در سال ۲۰۱۷، تنها لازم بود یک سیبزمینی را در بلاک چین ثبت نمایید، یک عرضه نخستین راه بیندازید و میلیونها دلار سرمایه بدست بیاورید. البته من بابت دستمزدم توکن والتیتیود را بدست میاوردم که پول نامشروعی هم محسوب نمیشد.
قرار بود تیم این پروژه یک پلتفرم طراحی کنند که با استفاده از بلاک چین، به افراد کمک کند از مالکیت معنوی خودشان محافظت داشته باشند. البته این کاربرد بسیار مناسبی بود (یا من در آن دوران اینگونه فکر میکردم) و دومینیک هم با افراد و شرکتهای بزرگ از جمله دنمیر (Dennemeyer) و حتی سازمان جهانی مالکیت معنوی روابطی در اختیار داشت.
در آغاز یک پیشفروش صورت دادیم و مبلغ تقریبا اندکی را جمع کردیم. سپس دومینیک به نقاط مختلف جهان سفر داشت و در رویدادها و کنفرانسهای متنوعی سخنرانی نمود. در پایان معلوم شد که پول دومینیک تمام شده است و ازآنجاکه هیچکس هم علاقه زیادی به عرضه نخستین او نداشت، قادر نبودیم از پس پروژه برآییم. خودِ من بابت ساعتها زحمتی که در آن جا کشیدم، هیچ پولی بدست نیاوردم و در پایان دومینیک همه چیز را رها کرد، وبسایت پروژه را حذف کرد و هرشکل ردّپا را از کانالهای اجتماعی، حساب کاربری توییتر و پروفایل لینکدینش نابود کرد. خودتان تحقیق کنید، زمینه ارزهای دیجیتال پر از چنین داستان هاست.
انتظارات در برابر واقعیتها
پروژههای زیادی هستند که وایتپیپر (مقاله معرفی) خوبی دارند (حداقل بیمعنی نیستند) و حتی عرضه اولیه موفقیتآمیزی داشتهاند، اما ایدههایشان اصلا چنگی به دل نمیزند. تیمهای این پروژهها واقعاً سخت کار میکنند، اما اغلب آب در هاون میکوبند.
بهعنوان مثال، لید کوین (Leadcoin) را در نظر بگیرید. این پروژه ۵۰ میلیون دلار جذب کرد تا پلتفرمی را ایجاد کند که در آن بازاریابها بتوانند لید (سرنخ یا مشتریان احتمالی) خریداری کنند. در آن زمان کسی نبود بپرسد که این تیم واقعاً این همه پول را برای چه میخواهد. دو سال بعد تقریباً همه اعضای تیم، پروژه را ترک کردند (البته کارمندانش هنوز در لینکدین حضور دارند). فقط یک کارمند باقی ماند که مدیر ارشد بازاریابی آن است و نامش ایال روزل (Eyal Rosel) است. روزل گروه تلگرام پروژه را اداره میکند و هر سه ماه یکبار بهروزرسانیهای بیاهمیتی را ارائه میکند تا همچنان این پروژه توهمی را زنده نگاه دارد.
پس از اینکه توکن این پروژه از فهرست تمامی صرافیها بهجز بنکُر حذف شد، ۹۹٪ از ارزش خود را از دست داد. بنکر فقط تعدادی پروژه بیفایده از جمله آترشیپ را در فهرست خود دارد.
بسیاری از پروژههایی که خیلی جذابتر از لید کوین بودند، با شکست به کار خود پایان دادند. شاید به این دلیل که کلاً کلاهبرداری بودند، شاید هم بهخاطر اینکه تیمهای بیکفایتی آنها را اداره میکردند. این احتمال هم هست که بدشانسی آورده باشند. نمیدانم؛ ممکن است ترکیبی از همه این عوامل باعث شکست آنها شده باشد. همیشه وقتی نام پروژهای بیدلیل بر سر زبانها میافتد، مردم جوگیر میشوند و همین باعث میشود جذابیت آن پروژه بالا برود. بیت کانکت را یادتان میآید؟ وقتی معلوم شد که یک طرح پانزی عظیم است، بسیاری از افراد میلیونها دلار ضرر کردند و نسل جدید میمهای اینترنتی متولد شدند. اینها فقط بخشی از پیامدهای وحشتناک اعتماد به چنین پروژههایی است.
شاپین (Shopin) یکی دیگر از این پروژهها بود. بنیانگذار آن که اران ایال (Eran Eyal) نام داشت، پس از جمعآوری ۴۰ میلیون دلار، قبل از آنکه کمیسیون بورس و اوراق بهادار آمریکا (SEC) اتهامات جدیدی را به او وارد کند، به اتهام کلاهبرداری دستگیر شد و به این ترتیب دیگر نتوانست افراد بیشتری را با پروژه مصیبتبارش بدبخت کند و کارش به پایان رسید.
میبینید که بیشتر پروژههای اینچنینی در حوزه رمزنگاری با شکست مواجه میشوند. البته این فقط منحصر به حوزه ارزهای دیجیتال نیست. بهطورکلی این امر درباره بیشتر استارتاپها صدق میکند. با این حال، به نظرم این حوزه بیشترین تعداد استارتاپهای شکستخورده را نسبت به متوسط تعداد استارتاپها در حوزههای دیگر دارد. بیشتر پروژههای ارز دیجیتال واقعاً مزخرف و بیارزش هستند.
جهنمی که استارتاپها راه انداختند
پروژههای ارز دیجیتال بهدلایل مختلفی شکست میخورند؛ اما مهمترین دلیل آن این است که بیشتر آنها در ابتدا اصلاً وجود ندارند و صرفاً ایده و اغلب بیمعنی هستند. حتی اگر نتوانیم مستقیماً آنها را کلاهبرداری بنامیم، بازهم معمولاً دنبال قاپیدن پول نقد هستند. آنها تقریباً در هر گوشهکناری حضور دارند و هر کاربردی را ببینند، برایش پروژه درست میکنند؛ از توکنهایی برای کازپلیرها (افرادی که خودشان را شبیه کاراکترهای فیلم یا انیمیشن درست میکنند) و طرفداران دو آتشه موضوعات مختلف گرفته تا گربههای کلکسیونی، بازیهای بیپایان با تاس، بازیهای بلاک چینی مسخره و بسیاری موارد دیگر.
هر حوزهای که پروژههایش روی بلاک چین ایجاد شده، برای ادامه کار مشکل پیدا کرده است. منابع انسانی، بازاریابی، تولید موادغذایی، بهاشتراکگذاری محتوا، قمار و شرطبندی، وبلاگنویسی، رتبهدهی، روزنامهنگاری، نشر، وامدهی، رسانههای اجتماعی، مراقبت از حیوانات خانگی، خرید و تجارت فقط برخی از این حوزهها هستند.
میتوان گفت تقریباً همیشه تلاش برای بیرونکشیدن میلیونها دلار از جیب سرمایهگذاران و فروختن یک توکن کاربردپذیر به آنها تلاشی مذبوحانه است. بسیاری از این توکنهای کاربردپذیر بههیچوجه برای کاربردهای بیشماری که در وایتپیپرشان ذکر شده است قابل استفاده نیستند. علاوه بر آن، این توکنها داراییهای بسیار بیثباتی هستند. بیشتر آنها تا حد زیادی ارزش خودشان را از دست خواهند داد. حالا هزاران پروژه با هزاران توکن مختلف وجود دارد و جالب اینجاست که فقط تعداد کمی از آنها هستند که دقیقاً دارند روی ایجاد محصولاتی کار میکنند که مردم واقعاً به آنها نیاز دارند و از آنها استفاده میکنند.
ما به همه این پروژهها نیاز نداریم. کاربردهایی که دیدهایم در بهترین حالت بسیار ضعیف هستند. پس از آنکه وجوه جمعآوری میشوند، چند حالت برای تیمها اتفاق میافتد:
- یا نقدینگیشان تمام میشود.
- یا سود میکنند.
- یا اینکه با مدیریت نادرست پول را هدر میدهند و پروژه را به پایان میرسانند.
فکر نمیکنم بتوانید در میان ۱,۰۰۰ ارز دیجیتال برتر، بیشتر از نیمدوجین کاربرد مفید و واقعی برای بلاک چین پیدا کنید. این فریبکاری است. عرضههای اولیه سکه همان موقع کلاهبرداری بودند و هنوز هم هستند.
حالا تعداد بسیار زیادی پلتفرم بلاک چینی مختلف و اکوسیستمهای متنوع داریم و تعداد زیادی توکن که سوخت موردنیاز آن اکوسیستمها را تأمین میکنند. در حالی که در واقعیت، نیازی به این همه توکن نبود و همه این پلتفرمها بدون یک توکن جدید هم میتوانستند بهخوبی کار کنند.
درد فقط پول است
عرضههای اولیه سکه برای بهچنگآوردن پول برگزار میشوند و تجربه کاربر در نهایت هیچ اهمیتی ندارد. واقعاً به چند پلتفرم ویدیو و محتوا با توکنهایی برای «دسترسی به محتوای ویژه» نیاز داریم؟ اصلاً به چند پلتفرم کریپتویی نیاز داریم؟
به بلاکتیوی (BlockTV) که یک کانال تلویزیونی آنلاین موفق است توجه کنید. بنیانگذار آن قبلاً هم با عرضه اولیهٔ توکنهای یک پلتفرم بلاک چینی با عنوان استوکس (Stox) و یک استارتاپ با عنوان سیرین لبز (Sirin Labs) تلاش کرده بود سرمایهای جذب کند، اما موفق نشده بود و توکنهایش ۹۹٪ از ارزش خود را از دست دادند. با این حال باز هم تا قبل از اینکه اعلام کنند در یک عرضه اولیه حدود ۲ میلیون دلار جذب کردهاند، واقعاً داشتند خوب کار میکردند.
اغلب این پروژهها توجه نمیکنند که چنین توکنها و اپلیکیشنهای بلاک چینی، تجربه کاربر را خراب میکنند. پروژهها انتظار دارند کاربران فقط برای اینکه به پلتفرم آنها دسترسی داشته باشند و از آن استفاده کنند، باید از هر روشی که میتوانند وارد شوند.
چیزی که پروژهها دقیقاً از یک کاربر جدید انتظار دارند این است که:
- درباره نحوه خرید بیت کوین تحقیق کند.
- برای دستیابی به بیت کوین یک برنامه کاربردی پیدا کند.
- بیت کوینهای تازه خریداریشده را به یک صرافی ارز دیجیتال منتقل کند.
- بیت کوین را با یک توکن کاربردپذیر مبادله کند.
- در پلتفرم آن توکن کاربردپذیر ثبتنام کند.
- آن توکن کاربردپذیر را به پلتفرم منتقل کند یا نحوه کار با کیف پول متامسک یا سایر خدمات را یاد بگیرد.
- نحوه کار با خود پلتفرم را یاد بگیرد.
برای یک کاربر تازهوارد، انجام تمام این کارها سنگین است. به همین دلیل، گاهی اوقات وقتی تیم پروژه متوجه این مشکل میشود، به کاربران اجازه میدهد که بدون گذراندن این مراحل، برای استفاده از خدمات و قابلیتهای پروژه موردنظر مستقیماً از توکن آن برای پرداخت استفاده کنند. بهنظر شما بیمعنی نیست؟
آیا این پروژهها واقعاً انتظار دارند که کاربران آنها برای بهدستآوردن توکنهایشان چنین مسیر پرپیچوخمی را پشتسر بگذارند و پس از بهدستآوردن توکنها، یاد بگیرند که چطور از آنها در پلتفرم استفاده کنند؟ نه، چنین انتظاری را ندارند؛ زیرا خودشان هم میدانند که این کار بیفایده است. آنها فقط پول میخواهند و نه تنها به این کارشان ادامه میدهند، بلکه این توهم را در افراد ایجاد میکنند که دارند خدمتی ارزشمند به آنها ارائه میدهند.
برخی از تیمهای این پروژهها ممکن است اهداف خوبی داشته باشند، این را انکار نمیکنم. ممکن است آنها واقعاً بر این باور باشند که یک اپلیکیشن بلاک چینی منحصربهفرد یافتهاند که قرار است در حوزه مربوط به آنها خوب کار کند، اما واقعیت آن است که این تیمها صلاحیت آن را ندارند که محصولی تأثیرگذار ایجاد کنند. در نتیجه، برای مشکلاتی که اصلاً وجود ندارد، راهحلهایی ارائه میدهند و ازآنجاکه این راهحلها به درد نمیخورند، به کارشان پایان میدهند. در پایان فقط کاربران میمانند و مشکلاتی که شاید از همان اول اصلاً وجود نداشتند.
اگر ارزهای دیجیتال را بهعنوان پول دیجیتال بپذیریم، میتوان گفت این یک کاربرد واقعی و ارزشمند است. اما آیا واقعاً لازم است که صدها شکل مختلف از پول دیجیتال داشته باشیم؟ آیا از فروشندگان انتظار داریم همه این پولهای مختلف را بپذیرند؟ بهنظر شما این آشفتگی بیشتری را به وجود نمیآورد؟
جوامع کریپتو چاههای فاضلاب هستند
بیشتر پروژههای ارز دیجیتال چیزی بیشتر از یک پروژه مزخرف و بیمعنی نیستند؛ حتی اگر میلیاردها دلار در عرضههای اولیهشان سرمایه جذب کرده باشند. با این حال، نمیشود درباره پروژهها صحبت کنیم اما ستونفقرات آنها را که همان «جامعه» آنهاست نادیده بگیریم. رابطه بین پروژههای این حوزه و جامعه آنها، رابطهای کاملاً تصنعی است. افراد باورهای خود را درباره حوزه ارزهای دیجیتال شکل میدهند، اما فقط در راستای همان توکنهایی که روی آنها سرمایهگذاری کردهاند. به همین دلیل، این باورها بهسرعت به نوعی تعصب تبدیل میشوند. شاید در ظاهر چیز بدی به نظر نرسد، اما این افراد تقریباً بهطور کامل با انتظار سود (بدون توجه به باورهایشان) در این توکنها سرمایهگذاری میکنند. اما چرا؟
دلیلش این است که فکر میکنند ارزش این توکنها بهشکل نمایی افزایش خواهد یافت و مانند بیت کوین، اتریوم و چند مورد از دیگر ارزهای دیجیتال موفق، ارزشمند میشوند. با توجه به اینکه بازارهای ارز دیجیتال نابالغ هستند و دستکاریهایی در آنها انجام میشود، مشخص است که حرکات قیمت در آن از هیچ منطقی پیروی نمیکند. گاهی اوقات یک پروژه با یک برندسازی مجدد، میتواند کاری کند که قیمت توکنش بهشدت افزایش یابد. بنابراین افراد به امید رسیدن به سودهای کلان، در پروژهها سرمایهگذاری میکنند. بیشتر اوقات ارزش سرمایهگذاری آنها پایین میآید، اما آنها همچنان به نگهداشتن آن توکن ادامه میدهند. این زمانی است که افراد به «جامعه» یعنی پایینترین بخش زنجیره ملحق میشوند.
در بالای این زنجیره چه کسانی حضور دارند؟ شیلها (همدستان بنیانگذاران یا بازارگرمکنها)، اینفلوئنسرها، سرمایهگذاران اولیه و سرمایهگذاران خطرپذیر. این افراد از جوّسازی و تأثیرگذاری در حرکات قیمت سود میبرند. آنها سخت کار میکنند تا سرمایهگذاران خردهپا را به گمراهی کشانده و آنها را متقاعد کنند که توکن آنها برای سرمایهگذاری فوقالعاده است. اما در بالاترین قسمت زنجیره، این بنیانگذاران و اعضای تیم هستند که خوشحال میشوند روی این امواج سواری بگیرند و پول پارو کنند. اینها جوّی کاملاً مسموم ایجاد میکنند.
تیمهای پروژه و سخنگویان آنها تمام تلاش خود را میکنند تا دیگران را به «سرمایهگذاری» در توکن پروژه ترغیب کنند. چرا سرمایهگذاری را در گیومه آوردم؟ چون شما در واقع در حال خرید چیزی مثل سهام یک شرکت نیستید. آنچه در ازای پولتان دریافت میکنید، یک توکن با کاربرد ساختگی است که هرگز از آن برای این کاربرد استفاده نخواهید کرد.
پروژهها برای ساخت یک جامعه از انواع تاکتیکها استفاده میکنند، حتی بدون اینکه محصولی وجود داشته باشد. برخی افراد بهخاطر اینکه به خودِ پروژه علاقهمند هستند، به جامعه آن ملحق میشوند؛ اما سایر اعضای آن جامعه که بیشترین درصد آن را تشکیل میدهند، به اینفلوئنسرها، یوتیوبرها، مطبوعات، ویدیوهای یوتیوب و سایر روشهای فریبندهای که آن پروژه به کار برده است جذب میشوند.
تیمها تا جایی که میتوانند پول خرج میکنند تا کاربران را به گروههای تلگرامی خودشان بکشانند و آنها را با جوایز، پرسشوپاسخها و نیز با رقابتهای مد روز اغوا میکنند. کاربران هیجانزده هستند و مشتاقانه منتظرند تا توکنها به فروش بروند و سپس در فهرست یک صرافی ارز دیجیتال قرار بگیرند. تصورشان این است که بهزودی همگی ثروتمند میشوند.
اما در برخی مواقع رابطه بین پروژه و جامعه آن از هم میپاشد. این امر ممکن است قبل از عرضه اولیه اتفاق بیفتد، شاید هم یک ماه، یک سال یا دو سال بعد از آن اتفاق بیفتد. با این حال گریزی از آن نیست. این اتفاق بد دیر یا زود برای هر پروژه ارز دیجیتال و جامعه آن رخ خواهد داد. چرا؟ چون هیچ ارتباط حقیقی بین جامعه و پروژه وجود ندارد.
در برخی از تالارهای گفتگو در حوزه ارزهای دیجیتال و فضای آنلاین، مشکلاتی از قبیل تبعیض جنسیتی، نژادپرستی، زنستیزی و تعصب هم شایع است. جالب اینجاست که در حوزه کریپتو تعداد مردها بیشتر از زنهاست. به همین دلیل گاهی زنان در فضای آنلاین مورد آزار و اذیت واقع شدهاند. بهطور کلی تعداد پیشگامان زن در این حوزه کم است. بیشتر کنفرانسهای ارز دیجیتال با هیئتمدیره مردانه برگزار میشود. یکی از مصداقهای بارز آن همین عکسی است که میبینید: همه مردها روی سِن کنار هم نشستهاند و جای نفسکشیدن ندارند؛ انگار مجبور بودند همه بروند و آن بالا کنار هم بنشینند!
با همه این اوصاف، تعدادی خانم واقعاً تحسینبرانگیز در حوزه ارزهای دیجیتال حضور دارند و فعالیت میکنند.
همیشه جوامع به آخر خط میرسند
بیشتر پروژههای کریپتو قبل از فروش عمومی، توکنهایشان را با تخفیفهای زیاد به سرمایهگذاران خصوصی پیشنهاد میدهند. سپس اعضای جامعه توکنها را با قیمت بالاتری میخرند و بلافاصله ضرر میکنند. حقیقت این است که تیم پروژه، جامعه را فقط برای جمعآوری سرمایه میخواهد. بعد از اینکه پول موردنظر خود را به دست آوردند، پروژه بیارزششان را ارائه میکنند و در نهایت مجبور میشوند با ارائه بهروزرسانیهای بیاهمیت، ظاهر قضیه را حفظ کنند.
هدف تیم این است که روحیه افراد را بالا نگه دارد تا کسی متوجه نشود که ارائه بهروزرسانیهای اصلی را که در نقشه راه موجود است، متوقف کردهاند.
همیشه وضع به همین منوال است. بهتدریج نارضایتی و ناراحتی جامعه از روند پیشرفت پروژه بروز میکند، کمکم به عصبانیت تبدیل میشود و ناآرامیهایی در تلگرام یا ردیت به وجود میآید. در این مرحله، یک سری افراد جلوی ضرر و زیان بیشتر را میگیرند و خارج میشوند و یک سری دیگر، تصمیم میگیرند تا زمانی که ارزش توکنهایشان به صفر برسد، آنها را نگه دارند.
تنها چیزی که جامعه به آن علاقهمند است، قیمت توکن است. بیخیالِ فناوری! آنها فقط میخواهند توکنهایشان را بفروشند و سود کنند. اما تیم هیچ مسئولیتی در قبال این جامعه ندارد. بنابراین نه نقشه راه را به آنها ارائه میکند نه پروژه را فعال نگه میدارد. معمولاً هم کسی نمیتواند شکایتی بکند. تعداد کل شکایتهای گروهی و دادخواهی جمعی که کمیسیون بورس آمریکا ثبت کرده است، بسیار کم است.
گاهی اوقات تیمها تمام تلاششان را برای قرارگرفتن در فهرست صرافیهای بزرگ (با هزینه گزاف)، کار با بازارسازها، برای راهانداختن هیاهوی تبلیغاتی و حتی برای اطمینان از افزایش ارزش توکن انجام میدهند تا خریداران اولیه بتوانند بهموقع خارج شوند و ضرر نکنند. اما با ماهیت نوسانی ارزهای دیجیتال، همیشه افرادی هستند که نمیفروشند، افرادی هستند که در اوج قیمت میخرند و کسانی هم هستند که وقتی باید بفروشند صبر میکنند. روند امیدواری جامعه به این شکل است: ابتدا امیدوارند روزی بتوانند توکنهایشان را بفروشند و به سود سرشاری دست یابند، بعد به جایی میرسند که فقط کمی سود هم برایشان کافی است، بعد از آن میگویند حداقل به نقطه سربهسر برسیم، در نهایت هم به جایی میرسند که به همین که زیان هنگفتی متحمل نشوند راضی میشوند. در این مرحله، افراد از نظر عاطفی به جوامعی که مدتها عضو آن بودهاند دلبسته شدهاند. این چرخه ناامیدی ممکن است سالها طول بکشد.
با این حال، برخی از اعضای جامعه سرانجام پی خواهند برد که این دلبستگی از اساس اشتباه است و حوزه ارزهای دیجیتال اغلب جایی برای کسب درآمد معاملهگران است. یعنی چه؟ یعنی باید تعصبات را نسبت به پروژه کنار بگذارید و فقط معامله کنید. مهم نیست کدام توکن را میخرید، فقط کافی است این توکن یک دوره صعودی کوتاهمدت داشته باشد. پس از اینکه سودتان را دریافت کردید بهسراغ توکنی دیگر بروید. بدترین کاری که در این فضا میتوانید انجام دهید این است که یک توکن را ماهها بدون هیچ دلیلی نگه دارید، صرفاً به این خاطر که حس میکنید ممکن است در نهایت ارزشش افزایش یابد.
در سالهای ۲۰۱۷ و ۲۰۱۸ پروژههای زیادی به وجود آمدند و جوامع زیادی حول خود تشکیل دادند. خود من در دو سالی که در این حوزه فعالیت داشتم، به بیش از صدها گروه تلگرامی ملحق شدم که بیشتر برای کار بود و فقط گاهی سرمایهگذاری شخصی انجام میدادم. حالا وقتی که به عقب برمیگردم و وضعیت آن پروژهها را بررسی میکنم، میبینم که خوشبینی بیاساسِ اعضا از بین رفته است و مدام میپرسند که چرا بهروزرسانیها انجام نمیشود. اعضا نمیدانند که تیم گیر کرده است و نمیداند چطور اعلام کند پولشان تمام شده است. واقعاً چطور میتوان شرکتی را اداره کرد که هیچ درآمدی ندارد؟
الکتریفای ایژیا (Electrify Asia)، اپکس (Apex)، آکتوس (Auctus)، زَپ (Zap)، سوما (Soma)، اُسیان (OCN)، سیانان (CNN)، جِمز (Gems)، اینترنکست (Internxt)، هیرو (Hero) و بسیاری دیگر فقط تعدادی از صدها پروژهای بودند که در طی این سالها سروصدای زیادی به راه انداختند. افراد میلیونها دلار در این پروژهها سرمایهگذاری کردند، اما دستآخر ارزش همه این توکنها تقریباً به صفر رسید.
به فرقه ما بپیوندید
جوامع ارزهای دیجیتال (مخصوصاً جوامع بزرگتر) غیرمنطقی هستند و رفتارشان فرقهمانند است. همه آنها برای خودشان قلمرو ایجاد میکنند و از توکنهایشان در برابر انتقادها و تهمتها دفاع میکنند. اگر به آنها هشدار بدهی، نادیده میگیرند و همان حرفهای پوچی را که رهبرانشان به خوردشان دادهاند تکرار میکنند.
فقط تعداد کمی از افراد هستند که سرِ عقل میآیند و به این فکر میکنند که آیا ماندن در کنار این جوامع مختلف که بهظاهر با هم رقیب هستند ارزش دارد یا نه.
فقط سرمایهگذاران نیستند که نسبت به توکنهایشان دلبسته میشوند و نسبت به مخالفان رفتار تهاجمی دارند. بنیانگذاران، مدیرعاملها و رهبران این جوامع هم بعد از مدت کوتاهی احساسی خداگونه پیدا میکنند. جاستین سان (بنیانگذار ترون)، چانگ پنگ ژائو (بنیانگذار صرافی بزرگ بایننس)، چارلی لی (خالق لایت کوین) و همتایان آنها حالا دیگر به اندازه سلبریتیها مشهور شدهاند.
این افراد ثروتمند و مشهور در این حوزه، بهخوبی میدانند چطور باید نامشان را بهعنوان «افراد مفید و خوب» در اذهان مردم دنیا حک کنند. شعارشان این است که در حال خدمتکردن به مردم هستند و در ایجاد فردایی بهتر سهم دارند؛ حال آنکه بیشتر آنها فقط روغن مار یا چیزی بدتر از آن میفروشند. هرچه جامعه بزرگتر باشد، سخاوتمندتر است. جایی که حرف منافع عمومی باشد، هیچ رسواییای آنقدر بزرگ نیست که نتوان از آن چشمپوشی کرد.
هنر اتلاف وقت
کسانی که در کار تولید محتوای ارزهای دیجیتال هستند به سه دسته تقسیم میشوند:
- کسانی که واقعاً میدانند درباره چه چیزی صحبت میکنند و به دانش مخاطبان اضافه میکنند.
- کسانی که از طریق ارزهای دیجیتال ثروتمند شدهاند و تصمیم گرفتهاند با اتلاف وقت دیگران، امرار معاش کنند.
- کسانی که آرزو میکنند از طریق ارزهای دیجیتال به ثروت برسند و تصمیم گرفتهاند اتلاف وقت دیگران را بهعنوان یک شغل انتخاب کنند.
من با دسته اول هیچ مشکلی ندارم. بعضی از تولیدکنندگان محتوا دانش واقعی دارند و به مخاطبان خودشان چیزی ارزشمند ارائه میکنند. اما تعداد این افراد واقعاً کم است. مشکل من با کسانی است که دارند با اتلاف وقت دیگران امرار معاش میکنند و تعدادشان هم کم نیست.
اینفلوئنسرهای این حوزه را در نظر بگیرید. آنها میخواهند از هر طریقی درآمد کسب کنند. برخی از آنها توکنی را که در آن سرمایهگذاری کردهاند به شما هدیه میدهند و با لینکهایی که در اختیارتان میگذارند ترغیبتان میکنند که در پلتفرمهای «معامله با اهرم» ثبتنام کنید. برخی دیگر، دنبالکنندگان خود را تشویق میکنند تا توکنی را که در جدیدترین عرضه اولیه ارائه شده است خریداری کنند. آنهایی که واقعاً حقهباز هستند، ویدیوهایی جذاب تهیه کرده و در آن، عرضههای اولیه و سرمایهگذاریهای احتمالی را رتبهبندی میکنند و در اختیارتان قرار میدهند. یک سلب مسئولیت هم برای آن قرار میدهند که «این یک مشاوره مالی نیست». آنها فقط تلاش میکنند شما را ترغیب کنند که چیزی بخرید. تأثیرگذارترینِ این افراد، آنهایی هستند که به پیشفروشها و فروشهای خصوصی دسترسی دارند، بنابراین همیشه یک قدم از مخاطبان جلوتر هستند.
در دورههای بازار نزولی (خرسی)، اینفلوئنسرها که دیگر نمیتوانند کسی را به خریدن ترغیب کنند، مجبورند روشهای دیگری را برای رسیدن به سود پیدا کنند، دستاوردهای قبلی را یادآوری کنند و با آنها سرگرم شوند تا دوره صعودی آغاز شود. برخی از آنها استارتاپهایی را تشکیل میدهند که به نظر میرسد در زمینه ارائه خدمات بازاریابی فعالیت میکنند، اما واقعیت این است که باز هم چیزی را به شما میفروشند. اما چه چیزهایی؟
برای مثال، میتوانید از بین دهها هزار پادکست در زمینه ارزهای دیجیتال، یکی را بخرید یا به یک اینفلوئنسر برای تبلیغات در توییتر یا یوتیوب پول پرداخت کنید. اگر پول خوبی دارید، اینفلوئنسری با یک کانال درستحسابی یوتیوب گیرتان میآید. اگر نه، یکی از پروژههای ارز دیجیتال رو به شکست را با پرداخت به یک اینفلوئنسر سطح پایین انتخاب میکنید.
متبحرترین اینفلوئنسرها حتی رویدادهایی را ترتیب میدهند و از شرکتهای بزرگتر حمایت مالی دریافت میکنند تا بتوانند هزینههای تعطیلاتشان را تأمین کنند. این افراد استارتاپهای سادهلوح در حوزه ارزهای دیجیتال را که به حمایت نیاز دارند هدف قرار میدهند.
آنها بهطور مداوم در توییتر به شما یادآوری میکنند که هنوز روی اشتیاق شدیدی که نسبت به استارتاپ شما دارند تمرکز کردهاند. اشتیاقی که این روزها معنایش عوض شده و چیزی بیشتر از نگاههای بیحوصله روی سِن کنفرانس، راهاندازی برندهای سبک زندگی یا طراحی وبلاگهای شخصی سفر نیست. به هر حال، آنها نقششان را در معرفی استارتاپ شما با راهاندازی آخرین خبرنامهها، پرتالهای آموزشی، پادکست، شرکت سرمایهگذاری، سایت خبری یا رسانه پژوهشی ایفا میکنند.
اما با همه تلاشهایی که اینفلوئنسرها میکنند، پذیرش گسترده ارزهای دیجیتال هرگز با آموزش شیوههای مدیریت کلیدهای خصوصی به افراد و مطالب اینچنینی حاصل نخواهد شد. فقط زمانی به این پذیرش گسترده خواهیم رسید که محصولات و خدماتی داشته باشیم که همه مردم بتوانند از آنها استفاده کنند و زندگی عادی روزانه برایشان راحتتر شود، بدون اینکه نیاز باشد دانشی عمیق درباره ارزهای دیجیتال داشته باشند یا اصلاً بدانند بلاک چین چیست. درست مانند استفاده از خدمات بانکی که برای استفاده از آن، نیازی نیست دانش خاصی درباره بانکداری یا امور مالی داشته باشید.
ما هنوز به آن مرحله نزدیک نیستیم و موانع زیادی برای رسیدن به این هدف وجود دارد. بنابراین داشتن کانال یوتیوب یا پادکست برای آموزش افراد درباره مبانی ارزهای دیجیتال، صرفاً امتیازی برای یک اینفلوئنسر است تا با آن احساس کند که در این حوزه مشارکت دارد. به همین ترتیب، بیشتر رسانهها فقط بهدنبال پرکردن رادیو و تلویزیون هستند به امید اینکه پولی به جیب بزنند؛ همین.
فضای نابالغ، افراد نابالغ
صنعت ارز دیجیتال پر از بزرگسالانی است که شبیه بچههای لوس رفتار میکنند. رهبران این فضا اصلاً نمیدانند چطور بدون اینکه رفتار ناشایستی از خودشان نشان دهند با یکدیگر تعامل برقرار کنند. از مدیرعاملها و بنیانگذاران گرفته تا مبلغان و توسعهدهندگان، دنیای ارزهای دیجیتال قانون ندارد. بیشتر افراد در این فضا زمان زیادی را صرف بحثوجدل، دعوا و توهین به یکدیگر میکنند. کوچکترین اختلافنظر سادهای که پیش میآید، آن را در بوق و کرنا میکنند تا همه از آن مطلع شوند.
از جنجالهای گاهوبیگاه راجر ور گرفته تا سرشاخشدن کریگ رایت با هر کسی که سرِ راهش قرار میگیرد، هر جا اظهارات نیشدار یا رفتارهای تحقیرکننده وجود دارد، شک نکنید پای یکی از چهرههای آشنای حوزه ارزهای دیجیتال وسط است. بدتر از آن اینکه، بیشتر آنها اشتهای سیریناپذیری برای این کار دارند.
برگزارکنندگان کنفرانسهای این حوزه تمام تلاششان را میکنند تا پرحاشیهترین سخنرانان را روی سن حاضر کنند. اگر در جایی از جهان، «هفته بلاک چین» برگزار شود، مطمئناً کریگ رایت، راجر ور، تون ویز، نوریل روبینی (که از ارزهای دیجیتال متنفر است)، بروک پیرس، سامسون مو و سایر چهرهها آشنا در انظار عموم با هم بحثوجدل خواهند کرد.
وضعیت اسفبار رسانههای حوزه ارزهای دیجیتال
کریپتو یکی از حوزههایی است که ضعیفترین پوشش رسانهای را دارد. استاندارد روزنامهنگاری در حوزه ارزهای دیجیتال آنقدر وحشتناک است که حتی نمیتوان آن را روزنامهنگاری نامید. گزارش رسانههای عمومی درباره بیت کوین و ارز دیجیتال، یا کاملاً روی جوانب منفی این صنعت تمرکز دارد و یا اینکه داستانهایی بیدروپیکر درباره افرادی میگوید که ثروتمند شدهاند. البته حوزه ارزهای دیجیتال موضوعی تازه است و هنوز علاقه عموم را در سطح گستردهای جذب نکرده است. به همین دلیل شاید بتوان از گناهشان گذشت.
با این حال، فساد واقعی در درون آن نهفته است. تعداد زیادی سایت و وبلاگ مربوط به این حوزه وجود دارد که پر از مقالات با محتوای ضعیف هستند.
البته سایتهای خبری خوب را هم داریم که میتوان گفت واقعاً از اصول روزنامهنگاری پیروی میکنند؛ هرچند باید بیشتر روی کیفیت کارشان تمرکز کنند. رسانههایی مانند دِ بلاک، دیکریپت و بریکرمگ هم هستند که به مخاطبان محتوایی ارزشمند ارائه میکنند. اما همین سایتهای معتبر هم کارمندانی دارند که بارها مطالب نادرست یا توییتهای پاکشده را ارسال کردهاند یا درست مانند بچهها با دیگران درگیر شدهاند.
روزنامهنگاری در حوزه ارزهای دیجیتال اشکالات زیادی دارد. اغلب اوقات، مطالب به تصحیح یا ویرایش نیاز دارند. اظهارات و ادعاهای افراد بدون هیچ نظارتی در این فضا نقل میشود. البته بحثهای سالمی هم داریم، اما بهطور کلی استانداردهایی که باید در روزنامهنگاری رعایت کنیم، در این حوزه اِعمال نمیشود. گزارشگران میتوانند تقریباً هر چیزی که دلشان میخواهد بنویسند و هیچکس به تضاد منافع (conflict of interest) اهمیتی نمیدهد.
برنامه تلویزیونی ران نونر سیانبیسی (Ran Neuners CNBC)، یکی از محبوبترین و پربینندهترین برنامهها درباره ارزهای دیجیتال است. با وجود اینکه نونر مشاور و سرمایهگذار چندین استارتاپ و پروژه است، میتواند این برنامه را میزبانی کند. او سود قابلتوجهی در حوزه ارز دیجیتال و حتی در صرافیهای ارز دیجیتال دارد، اما این مانع از آن نمیشود که برنامهای را به پروژههایی که در آنها سرمایهگذاری کرده است اختصاص ندهد.
صحیح است که استاندارد روزنامهنگاری در زمینه ارزهای دیجیتال زیاد مناسب نیست، ولی اگر قصد داشته باشید بهتر هم شود، فشار چهرههای ثروتمند و قدرتمند در این زمینه اجازه نخواهد داد. یکی از مثال های برجسته آن هم چانگپنگ ژائو، بنیانگذار میلیاردر بایننس و جاستین سان، بنیانگذار ترون میباشند که بعد از آنکه «د بلاک» گزارشی را درخصوص بایننس منتشر نمود که آن ها زیاد علاقه ای به آن نداشتند، از یک ترول اینترنتی کمک گرفتند و او با تحریک اوباش توییتر، مدتزمان بالایی را صرف اذیت و آزار روزنامهنگاران و تحلیلگران د بلاک نمود.
داستان از این قرار بود که د بلاک در گزارش خود ذکر کرده بود که پلیس به دفتر بایننس در شانگهای ریخته و این دفتر را مسدود کرده؛ در صورتی که انگار حملهای در کار نبود و این گزارش تنها باید اصلاح میگردید. ولی مگر ارتش ترولهایی که دنبال قلدری میباشند و به هر فردی که با آنها هم فکر نباشد حمله دارند، اصلاحات برایشان مهم است ؟
کنفرانسها و رویدادهایی که روزهای متمادی ادامه دارند
حتی یک هفته پیدا نمیکنید که جایی گفتگو، نشست یا جلسهای با موضوع ارز دیجیتال برگزار نگردد. دورهمیهای بدون پایانی که هیچ خدمات بخصوصی بوجود نمیاورند و هدفشان تنها دائمیکردن این گغتگوهاست. ثروتمندان زمینه ارزهای دیجیتال زمانشان را با سفر به سرتاسر جهان سپری میکنند، با همدیگر در شهرهای متنوع ملاقات دارند و سلفی میگیرند. تنها همین.
تا کِی باید این کنفرانسها را [که بیشتر آنها با همکاری اینفلوئنسرها برنامه ریزی میگردد] تحمل کنیم تا مردم حقیقتا درک کنند که زمانشان را تلف میکنند؟ از مصاحبههای بی معنی با بنیانگذاران شت کوینها گرفته تا وبلاگهای شخصی فراوانی که تنها افرادی را نشان میدهند که از درهای تالار کنفرانس در حال گذر هستند، باور داشته باشید همه این ها وقت تلف کردن است.
افراد تازه ای در این کنفرانسها شرکت ندارند. تقریبا میتوان گفت شبیه برنامههای نتورک میباشد ، ولی بهتر است خودمان را دور نزنیم : درست مثل این میباشد که این افراد تعطیلاتشان را در کشوری خوش و آب هوا سپری میکنند. ذاتاً مشکلی ندارد، ولی نباید روی آن نقاب محرک شمول مالی (financial inclusion) بکشیم. شغل این افراد هیچ معنایی نداشته و ندارد، صرفاً سازماندهی و شرکت در جلسه هاست.
مشکلی که با جاستین سان داریم
کمی هم درخصوص جاستین سان، بنیانگذار ترون، صحبت کنم. اگر بخواهیم منصفانه رفتار کنیم، نمیتوانیم بگوییم جاستین سان مقصر کلی امورات بدی است که در حوزه ارزهای دیجیتال میبینیم. حقیقتا فکر نمیکنم او حتی آدم بدی باشد، ولی میتوان او را نماینده خیلی از بدترین مواردی که در زمینه ارزهای دیجیتال وجود دارد بدانیم. ماجرا از وایتپیپر غیر قابل فهمی شروع شد که جاستین سان در سال ۲۰۱۷ عرضه کرد و تا حدودی سرقت علمی از دیگر وایتپیپرها محسوب میشد. از آن دوران به بعد، ترون به سبب قیمت پایین توکن و نوسانیبودن آن، محبوبیت خیلی فراوانی پیدا کرد. به شکلی که با یک افزایش بزرگ موفق شد بسیاری از اشخاص را ثروتمند کند.
جاستین سان برخی اوقات با اعلام مشارکتهای تازه با استارتاپهای متنوع از جمله گیفتو (Gifto)، گیم دات کام (Game.com) و اُسیان (OCN) جو فضارا به خود میکشاند. ولی همه این استارتآپها را دوستان خودش اداره میکردند! برخی اوقات حتی اسم شرکتهای عجیبی مثل تولیدکنندگان توالت یا شرکتهای فضایی (چیزی که خودش بازگو کرد، اسپیس ایکسِ چین (China’s SpaceX) است) را میبرد و اظهار میکرد با آنها همکاری دارد.
یک بار تلاش کرد همه را قانع کند که با شرکت چندملیتی عظیم بائوفنگ (Baofeng) که در حقیقت نتفلیکسِ چین بشمار میرود همکاری دارد. بعدها معلوم شد که او تنها یک توافقنامه با بائوفنگ بیافسی که قسمتی از این شرکت بزرگ میباشد، امضا کرده است. آنها به سبب این توافقنامه قصد داشتند نودهای کامل را اجرا کنند (که نکردند) تا هر وقت بلاک چین ترون تکمیل شد از آن پشتیبانی به عمل آورند. خلاصه اینکه این مورد چیز خاص و مهمی نبود. یک بار حتی گفت که با باشگاه لیورپول در حال مصاحبه و همکاری میباشد، در حالی که تنها چیزی که در اختیار داشت، تنها یک نامه از قسمت بازاریابی لیورپول درخصوص حمایت مالی بود.
هیچ رویداد یا اتفاق بخصوصب وجود نخواهد داشت که جاستین سان از آن جهت جلب توجه سایران به خودش و ترون استفاده نکند. یک بار مبلغ ۱ میلیون دلار به گرتا تونبرگ (فعال محیط زیست ۱۷ ساله سوئدی) داد و متعهد گردید که بهشکل مداوم این فعالیت را صورت دهد که اصلاً معلوم نشده به آن عمل کرده است یا نه. حتی یک مرتبه مأموریت ترون را با «جنبش حقوق مدنی» مقایسه نمود. خلاصه اینکه هر جا چیزی جهت جلبتوجه وجود داشته باشد، جاستین همان موقع و همان جا حاضر میشود.
جاستین موفق شده است از همه این فعالیت های بیمعنیاش جان سالم به در ببرد، چیزی که اگر در هر صنعت دیگری بود مقطعا گیر خواهد افتاد. بدتر از آن اینکه، این قدرت را با کمک شیلها، روزنامهنگاران، وبلاگنویسان، مدیرعاملان صرافیهای ارز دیجیتال و خیلی دیگر در این فضا برای خود دست و پا کرده است.
جاستین سان همه امورات را به شکلی ساخته است که یادآور خودش باشند. عکسش را در همه پوسترها، بیلبوردها، تبلیغات و سایر ابزار بازاریابی چاپ میکند. اسم کوچکترین واحد ارز ترون را سان نهاده است. شبکه ترون هم که سان نتورک صدا میکنند، از نام خود سان گرفته شده است.
سان بهپشتوانهٔ درآمدش و منابع زیادی که به آنها دست یافته است، باورش گردیده است که قادر است هر کاری بکند، بدون اینکه نتیجه ای برایش داشته باشد. او میداد که حتی اگر اشتباه کند، جامعه حریص ترون و مناسب ترین شیلها از او دفاع خواهند کرد، افرادی که حتی توجه ندارند که ترون اصلاً غیرمتمرکز نیست و بیشتر شبکه را خود جاستین (حداقل ۶ مورد از ۲۷ نود ارشد ترون مربوط به خود اوست) یا دوستش چانگپنگ ژائو و بایننس (با دارا بودن ۵۴.۳۰% قدرت رأی) کنترل مینماید که این قطعا برخلاف هدفی میباشد که حوزه ارزهای دیجیتال در اصل برمبنای آن ساخته شده است. جاستین بهشکل قطعا خصمانه، استیمیت را بدست آورد و موجب شد یکسری اشخاص عالیرتبه از استیم بیرون بیایند.
جاستین سان نماینده بدترین نکته هایی است که در حوزه ارزهای دیجیتال مشاهده میکنیم.
من مجاب شدم از این فضا خارج گردم
حوزه ارزهای دیجیتال درسهایش را به من داد و بعضی از آنها را به بهای گزافی فرا گرفتم. پشیمان نمیباشم، ولی خوشحالم که بیرون آمدم. تنها امیدوارم این فضا بالغ گردد و حقیقتا بتواند دنیا را به جایی بهتر تبدیل کند. اشخاصی وجود دارند که در این فضا فکرهای عظیمی دارند و دوست دارند بعضی از مشکلات مهم روزگار ما از قبیل حریم خصوصی، دسترسی به خدمات مالی و شمول مالی را حل نمایند. ولی یک سری انگل در حال کثیف کردن این محیط میباشند.
اینها فقط تجربیات و افکار بنده بودند. مطمعن هستم که خیلی از شما با من مخالف خواهید بود، ولی واقعیت این است که باید این حرفها را بازگو میکردم. اینها تجربیاتی میباشند که حتی پیش از استخدامشدن در شرکت لیکوییدبه آن ها رسیده بودم. شاید حتی روزی قادر باشم درخصوص آنها کتابی بنویسم.